Under construction

ペルシア語

第22課| 第23課 | 第24課 |



(۲۳‬) آموزِشِ زَبانِ فارسی

第23課

接続詞کِه ( ke ) (کِۀ رَبطی)

کِه ( ke )は接続詞として非常によく使われています。

文章の説明、原因、解説は( ke )で文章に結びます。

接続詞کِه ( ke )の用法

1.説明で前の文章を完成する。この場合は胙轣@を省くことができます。

سَعی می کُنَم کِه تا هَفتۀ دیگَر این را بِنِویسَم.

「来週までこれを書くために、頑張ります。」

اُمیدوارَم کِه مُوَفّق باشید.

「あなたの成功を願います。」

گُفت کِه می آیَد.

「行きますと言った。」

بِه شُما تِلِفُن کَردَم کِه دَعوتِتان بِکُنَم.

「あなたを招待するために電話しました。」

قُول می دَهم که بِه تُو نامِه بِنِویسَم.

「君に手紙を書くことを誓います。」

2.اَگر の意味「~たら」

دستِ راست کِه بِپیچید یِک کِتابفروشی هَست.

「右側に曲がったら、本屋があります。」

چهارراه را کِه بِگذَرید، گُلفروشی دیدِه می شَوَد.

「交差点を通り過ぎれば、花屋が見える。」

3. 時

صُبحانِه اَم را کِه خُوردَم / بِخورَم، اُتاق را تَمیز می کُنَم.

وَقتی صُبحانِه اَم را خُوردَم، اُتاق را تَمیز می کُنَم.

「朝御飯を食べたら、部屋をきれいする。」

4.強調する、特に口語よく用いられる。

مَن رانَندگی بَلَد نیستَم. 「私は運転できません。」

مَن کِه رانَندگی بَلَد نیستَم. (強調する)

مَن هَستَم. 「私はいます。」

مَن کِه هَستَم. (強調する)

نیست کِه نیست، رَفت کِه رَفت، بُرد کِه بُرد(強調する)

هَمینکِه ( hamīnke )

هَمینکِه خَبَر را شِنیدیم بِه طَرَفِ تِهران حَرَکَت کردیم.  「ニュースを聞いて、すぐにテヘラーンに出発しました。」

آنقَدر - کِه (ānqadr-ke)

آنقَدر سَخت اَست کِه نِمی تَوانَم یاد بِگیرم.

「あまりに難しいの覚えられない。」「非常に難しくて覚えられない。」

نِمونِهٔ‮ ‬جملِه 編集

‬فراموش کردم‮ (‬که‮) ‬کتابم را بیاورم‮.

(自分の)本を持ってくるのを忘れました。

‬به آن چهارراه که رسیدید دست راست بپیچید‮.

あの交差点に着いたら、右に曲がって下さい。

‬به جلویِ‮ ‬دانشگاه تهران می‌روم که کتاب بخرم‮.

本を買う為に、テヘラン大学の前に行きます。

‬فردا همینکه از خواب بیدار شدم به طرفِ‮ ‬تهران حرکت می‌کنم‮.

明日、起きたらすぐに、テヘランへ向かって出発します。

امروز بعد از آنکه کلاسم تمام شد به خانهٌ‮ ‬دوستم می‌روم‮.

今日、授業が終わった後で、友だちの家に行きます。

‬چنان امروز خیابانها شلوغ‮ ‬است که تا دو ساعتِ‮ ‬دیگر هم به خانه نمی‌رسیم‮.

今日、とても道路が混んでいるので、2時間かかっても家に着きません。


تمرین ۱ 編集

مثال‮: ‬دارد با تلفن حرف می‌زند‮. ‬یک ساعت است‮.

- یک ساعت است که دارد با تلفن حرف می‌زند‮.

‮۱ ‬دارد باران می‌بارد‮. ‬یک هفته است. ‮ ‮۲. ‬کولر را روشن بکنم؟ عیبی ندارد‮.

‮۳. ‬او پولدار است‮. ‬برایِ‮ ‬من مهّم نیست‮.

‮۴. ‬آنها قبل از ما رسیده بودند‮. ‬عجیب است‮.

‮۵. ‬وزنم سه کیلو اضافه شده است‮. ‬ناراحت شدم‮.

‮۶. ‬او را ندیده‌ام‮. ‬سه سال است‮.

‮۷. ‬او از خانه فرار کرده است‮. ‬چند روز است‮.

‮۸. ‬دخترش به خارج رفته است‮. ‬من خبر نداشتم‮.

تمرین‮ ‬۲ 編集

مثال‮: ‬چیزِ‮ ‬مهمّی نیست‮.

فکر نمی‌کنم‮ [ ‬که‮ ] ‬چیزِ‮ ‬مهمّی باشد‮.

‮۱. ‬او امروز به کلاس نمی‌آید‮.

فکر نمی‌کنم‮ [ ‬که‮ ] ‬او امروز به کلاس‮ (———————————).

‮۲. ‬فردا باران نمی‌آید.

فکر نمی‌کنم‮ [ ‬که‮ ] ‬فردا باران‮ (———————————)

‮۳. ‬این یک کتابِ‮ ‬قدیمی است‮. ‬قیمتِ‮ ‬آن ارزان نیست‮.

فکرنمی کنم‮ [ ‬که‮ ] ‬قیمتِ‮ ‬آن ارزان‮ (———————————).

‮۴. ‬او آدمِ‮ ‬خوبی نیست‮.

فکر نمی‌کنم‮ [ ‬که‮ ] ‬آدمِ‮ ‬خوبی‮ (———————————).

۵. الان در شمال هوا گرم نیست‮.

فکر نمی‌کنم‮ [ ‬که‮ ] ‬الان در شمال هوا گرم‮ (———————————).

تمرین ‬۳ 編集

مثال‮: ‬من دوست دارم‮ [ ‬که‮ ] ‬باز شما را‮ (‬ببینم‮). ‬ ‮< ‬دیدن‮ >

‮۱. ‬لازم است‮ [ ‬که‮ ] ‬ما فردا دوباره به آن میدان‮ (———————————). ‬ ‮< ‬رفتن‮ >

‮۲. ‬بهتر است‮ [ ‬که‮ ] ‬شما چمدانتان را اینجا‮ (———————————). ‮< ‬گذاشتن‮ >

‮۳. ‬دخترم دوست دارد‮ [ ‬که‮ ] ‬مهندسِ‮ ‬ساختمان‮ (———————————). ‬ ‮ ‬ ‮< ‬شدن‮ >

‮۴. ‬لازم نیست‮ [ ‬که‮ ] ‬شما‮ (———————————). ‬ ‮< ‬زحمت کشیدن‮ >‮

‮۵. ‬باید سعی کنی‮ [ ‬که‮ ] ‬از اوّل تلفّظِ‮ ‬کلمه‌ها را درست‮ (———————————). ‬ ‮< ‬یاد گرفتن‮ >

‮۶. ‬امیدوارم‮ [ ‬که‮ ] ‬شما در امتحان‮ (———————————). ‬ ‮< ‬موفّق شدن‮ >‮

‮۷. ‬فریبا بلد است‮ [ ‬که‮ ] ‬به انگلیسی‮ (———————————). ‬ ‮< ‬حرف زدن‮ >

‮۸. ‬ممکن است‮ [ ‬که‮ ] ‬فردا باران‮ (———————————). ‬ ‮< ‬باریدن‮

‮۹. ‬قول می‌دهم‮ [ ‬که‮ ] ‬امشب زود به خانه‮ (———————————). ‬ ‮< ‬بر گشتن‮ >

‮۰۱. ‬من عادت دارم‮ [ ‬که‮ ] ‬شبها دیر‮ (———————————). ‬ ‮< ‬خوابیدن‮ >

‮۱۱. ‬منتظرم‮ [ ‬که‮ ] ‬نتیجهٌ‮ ‬امتحان معلوم‮ (———————————). ‬ ‮< ‬شدن‮ >‮

‮۲۱. ‬می‌رویم‮ [ ‬که‮ ] ‬کمی‮ (———————————). ‬ ‮< ‬خرید کردن‮ >

‮۳۱. ‬ببخشید هفتهٔ‮ ‬پیش گرفتار بودم، ‮ ‬نرسیدم‮ [ ‬که‮ ] ‬ کارم را‮ ‬ ‮(———————————). ‬ ‮< ‬انجام دادن‮ >

‮۴۱. ‬قرار است‮ [ ‬که‮ ] ‬امروز ما همدیگر را در رستورانی که کنارِ‮ ‬دانشگاه هست، ‮ ‬ ‮(———————————). ‬ ‮<‬‭ ‬دیدن‮ >

‮۵۱. ‬امروز حوصله ندارم‮ [ ‬که‮ ] (———————————). ‬ ‮<‬‭ ‬درس خواندن‮ >

‮۶۱. ‬می‌ترسم‮ [ ‬که‮ ] ‬من در امتحان‮ (———————————). ‬ ‮<‬‭ ‬قبول شدن‮ >

‮۷۱. ‬قرار بود‮ [ ‬که‮ ] ‬ما ساعتِ‮ ‬چهارِ‮ ‬صبح از خانه‮ (———————————). ‬ ‮<‬‭ ‬راه افتادن >

‮۸۱. ‬وقت نداشتم‮ [ ‬که‮ ] ‬زیاد در شهر‮ (———————————). ‬ ‮<‬‭ ‬گردیدن‮ >

تمرین ‬۴ 編集

‮‬مثال‮: ‬کِی به ایران می‌روی؟ ‮< ‬تمام شدن‮ >

امتحانهایِ‮ ‬دانشگاه که‮ (‬تمام بِشَوَد‮ \ ‬تمام شد‮) ‬به ایران می‌روم‮.

‮۱ ‬ببخشید خانم، ‮ ‬شما می‌دانید که کتابفروشیِ‮ ‬عباسی کجاست؟ ‮< ‬پیچیدن‮ >

کمی جلوتر یک چهارراه هست‮. ‬دستِ‮ ‬راست که‮ (———————————) ‬ کتابفروشی دیده می‌شود‮.

‮۲. ‬رؤیا جان، ‮ ‬باید ساعتِ‮ ‬نه آنجا باشیم‮. ‬چرا حاضر نمی‌شوی؟ ‮ ‬ ‮< ‬نوشتن‮ >

یک صفحه از مشقم مانده است‮. ‬این صفحه را که‮ (———————————) ‬حاضر‮ ‬ می‌شوم‮.

‮۳. ‬ببخشید آقا، بیمارستان کجاست؟ ‮< ‬گذشتن >

یک کوچه جلوتر هست‮. ‬از آن کوچه که‮ (———————————) ‬دستِ‮ ‬ راست بیمارستان دیده می‌شود‮.

‮۴. ‬چرا حرکت نمی‌کنیم؟ ‮< ‬آمدن >‮

هنوز دو نفر نیامده‌اند‮. ‬آنها که‮ (———————————) ‬حرکت می‌کنیم‮.

‮۵. ‬نصفِ‮ ‬شب است‮. ‬چرا نمی‌خوابی؟ ‮< ‬تمام شدن‮ >

می‌خواهم این فیلم را نگاه بکنم‮. ‬این فیلم که‮ (———————————) ‬می‌خوابم. ‮

تمرین ‬۵ 編集

مثال‮: ‬پیشِ‮ ‬خانمِ‮ ‬سوزوکی می‌روم بخاطرِ‮ ‬اینکه ژاپنی یاد بگیرم.

پیشِ‮ ‬خانمِ‮ ‬سوزوکی می‌روم که ژاپنی یاد بگیرم‮.

۱. ‬به ایران آمده‌ام چون می‌خواهم در دانشگاه تهران درسم را ادامه بدهم‮.

۲. ‬به ایران رفته بودم برایِ‮ ‬اینکه برایِ‮ ‬مغازه فرش بخرم‮.

۳. ‬به شما تلفن کردم برایِ‮ ‬اینکه به خانه مان دعوتتان بکنم‮.

۴. ‬به کتابفروشی می‌روم چون می‌خواهم برایِ‮ ‬جشنِ‮ ‬تولّدِ‮ ‬دوستم کتاب هدیه بخرم.

۵. ‬به پستخانه رفته بودم چون می‌خواستم یک بسته برایِ‮ ‬مادربزرگَم پست بکنم‮.

تمرین ۶ ‬ 編集

مثال‮: ‬شوهرم همیشه وقتیکه من را می‌بیند، ‮ ‬فوراً‮ ‬سیگارش را خاموش می‌کند‮.

شوهرم همیشه همینکه من را می‌بیند، ‮ ‬سیگارش را خاموش می‌کند‮.

‮۱. ‬وقتی ما بیرون رفتیم، ‮ ‬زود باران شروع شد‮.

‮۲. ‬بچّه وقتیکه‮ ‬غذایش را خورد، ‮ ‬فوراً‮ ‬خوابید‮.

‮۳. ‬وقتی کارم تمام شد، ‮ ‬زود به خانه بر می‌گردم‮.

‮۴. ‬وقتیکه به ایران رسیدی، ‮ ‬زود به ما تلفن بکن‮.

‮۵. ‬وقتی نتیجه معلوم شد، ‮ ‬فوراً‮ ‬به شما خبر می‌دهم‮.

‮۶. ‬وقتی فهمیدم اشتباه کردم، ‮ ‬زود از او معذرت خواستم‮.

‮۷. ‬وقتی من را دید، ‮ ‬فوراً‮ ‬فرار کرد‮.

تمرین ۷ ‬ 編集

مثال‮: ‬بعد از آنکه تو‮ ‬غذایت را‮ (‬خوردی‮)‬، ‮ ‬بیا و کمی به من کمک کن‮. ‬ ‮< ‬خوردن‮

۱. ‬بعد از آنکه مشقهایم‮ (———————————)‬، ‮ ‬می‌خواهم بیرون از خانه با دوستانم بازی کنم‮. ‬ ‮< ‬تمام شدن‮ >

۲. ‬بعد از آنکه من از مأموریت‮ (———————————)‬، ‮ ‬می‌خواهم یک ماشین بخرم‮. < ‬برگشتن‮ >

۳. ‬بعد از آنکه مشقت‮ (———————————)‬، ‮ ‬بیا با هم بازی کنیم‮. < ‬تمام شدن‮ >

۴. ‬بعد از آنکه ما آن خبر را‮ (———————————)‬، ‮ ‬برنامه مان را عوض کردیم‮. < ‬شنیدن‮ >

۵. ‬بعد از آنکه شما از ایران‮ (———————————)‬، ‮ ‬لطفاً‮ ‬با من تماس بگیرید‮. ‬ ‮< ‬برگشتن‮ >‮

تمرین ۸ ‬ 編集

مثال‮: (‬آنقدر‮ \ ‬با اینکه‮) ‬این میوه بی‌مزه است، ‮ (‬که‮ \ ‬باز‮) ‬نمی‌توانم‮ ‬بخورمش‮.

‮۱. (‬چنان‮ \ ‬با وجودیکه‮) ‬زود از خانه بیرون آمدم، ‮ (‬که‮ \ ‬باز‮) ‬به کلاس دیر‮ ‬ رسیدم‮.

‮۲. (‬آنقدر‮ \ ‬با اینکه‮) ‬خیلی گشتم، ‮ (‬که‮ \ ‬ولی‮) ‬یک هدیهٔ‮ ‬مناسب برایِ‮ ‬او‮ ‬نتوانستم پیدا کنم‮.

‮۳. (‬آنقدر‮ \ ‬با اینکه‮) ‬ما به جشنِ‮ ‬تولّد دیر رسیدیم، ‮ (‬که‮ \ ‬امّا‮) ‬همهٔ ‬مهمانها به‮ ‬ خانه هایشان برگشته بودند‮.

‮۴. (‬چنان‮ \ ‬با وجودیکه‮) ‬دیشب خسته بودم، ‮ (‬که‮ \ ‬ولی‮) ‬بدونِ‮ ‬شام خوابیدم‮.

‮۵. (‬آنقدر‮ \ ‬با اینکه‮) ‬آن اتاق گرم است، ‮ (‬که‮ \ ‬باز‮) ‬آدم تویِ‮ ‬آن می‌پزد‮.

‮۶. (‬آنقدر‮ \ ‬با اینکه‮) ‬چند بار از او خواستم که راستش را به من بگوید، ‮ (‬که‮ \ ‬باز‮) ‬دروغش را تکرار کرد‮.

‮۷. (‬آنقدر‮ \ ‬با اینکه‮) ‬خیلی من سعی کردم، ‮ (‬که‮ \ ‬ولی‮) ‬نتوانستم چاره‌ای برایِ‮ ‬این مشکل پیدا کنم‮.

‮۸. (‬چنان‮ \ ‬با وجودیکه‮) ‬عجله داشتم، ‮ (‬که‮ \ ‬ولی‮) ‬فراموش کردم بقیهٔ‮ ‬پولم را از رانندهٌ‮ ‬تاکسی بگیرم.

تمرین‮ ۹ 編集

همینکه - ‬با اینکه - ‬آنقدر‮/ ‬چنان‮ ‬که - ‬بعد از آنکه - ‬برایِ‮ ‬اینکه

مثال‮: (‬آنقدر‮) ‬به دانشگاه دیر رسیدم‮ (‬که‮) ‬کلاسم تمام شده بود‮.

۱. (———————————) ‬خیلی دنبالِ‮ ‬او در فرودگاه گشتم امّا او را پیدا نکردم‮.

۲. (———————————) ‬از خانه بیرون آمدیم باران شروع شد‮.

۳. (———————————) ‬چمدانم را تویِ‮ ‬اتاق گذاشتم، ‬می‌روم بیرون و می‌گردم.

۴. ‬امروز به بازار می‌روم‮ (———————————) ‬فرش بخرم.

۵. (———————————) ‬درسِ‮ ‬امروز سخت بود‮ (———————————) ‬هیچی از آن نفهمیدم‮.

‮۶. (———————————) ‬ترسیده بود‮ (———————————) ‬نمی‌توانست حرف بزند‮.

تمرین‮ ۰۱‬ 編集

مثال:کارتم را به او ندادم‮.

فراموش کردم‮ [ ‬که‮ ] ‬کارتم را به او‮ (‬بدهم‮).

۱. ‬اسمِ‮ ‬او را نپرسیدم‮.

فراموش کردم‮ [ ‬که‮ ] ‬اسمِ‮ ‬او را‮ (———————————).

۲. ‬برایِ‮ ‬تو بلیت نخریدم‮.

فراموش کردم‮ [ ‬که‮ ] ‬برایِ‮ ‬تو بلیت‮ (———————————).

۳. ‬به او تلفن نکردم‮.

فراموش کردم‮ [ ‬که‮ ] ‬به او‮ (———————————).

۴. ‬کتابم را نیاوردم‮.

فراموش کردم‮ [ ‬که‮ ] ‬کتابم را‮ (———————————).

۵. ‬دارویم را نخوردم‮.

فراموش کردم‮ [ ‬که‮ ] ‬دارویم را‮ (———————————). ‬

تمرین‮ ۱۱‬ 編集

مثال‮: ‬سعی می‌کنم که تا ساعت شش به خانه‮ (‬برگردم‮). ‬ ‮< ‬برگشتن‮ >

۱. ‬اجازه بده که من هم‮ (———————————). ‬ ‮< ‬حرف زدن‮ >

۲. ‬من دوست ندارم هیچوقت‮ (———————————). ‬ ‮< ‬دروغ‮ ‬گفتن‮ >‮

۳. ‬سعی می‌کنم این کار را تا فردا‮ (———————————). ‬ ‮< ‬تمام کردن‮ >

۴. ‬ممکن است که ما دیر به مهمانی‮ (———————————). ‬ ‮< ‬رسیدن‮ >

۵. ‬می‌ترسم که فردا باران‮ (———————————). ‬ ‮< ‬باریدن‮ >

۶. ‬قول می‌دهم امشب زود‮ (———————————). ‬ ‮< ‬برگشتن‮ >

۷. ‬امروز قرار گذاشتیم با هم‮ (———————————). ‬ ‮< ‬درس خواندن‮ >

۸. ‬وقت نداشتم که‮ ‬غذا‮ (———————————). ‬ ‮< ‬درست کردن‮ >

گفتگو 編集

‮(‬خانمِ‮ ‬یومیکُو در اصفهان‮)

خانمِ‮ ‬یومیکُو ‮: ‬صبح بخیر‮.

کارمندِ‮ ‬هتل ‮: ‬صبح بخیر‮. ‬بفرمایید چه امری دارید؟

خانمِ‮ ‬یومیکُو ‮: ‬من یک تاکسی می‌خواهم که چند ساعت با آن در اصفهان‮ ‬بگردم‮.

کارمندِ‮ ‬هتل ‮ ‬ ‮: ‬شما از درِ‮ ‬هتل که بیرون تشریف ببرید دستِ‮ ‬چپ یک آژانسِ‮ تاکسی هست‮. ‬شما کی بیرون تشریف می‌برید؟

خانمِ‮ ‬یومیکُو‮ ‬ ‮: ‬من هنوز صبحانه نخورده‌ام‮. ‬همینکه صبحانه‌ام تمام شد، بیرون می‌روم‮.

کارمندِ‮ ‬هتل ‮: ‬شما امشب هم در اصفهان تشریف دارید؟

خانمِ‮ ‬یومیکُو‮ ‬ ‮: ‬نخیر، ‮ ‬من ساعتِ‮ ‬شش به تهران بر می‌گردم‮.

کارمندِ‮ ‬هتل ‮ ‬ ‮: ‬پس بهتر است که صبح پولِ‮ ‬اتاقتان را حساب بکنید چون از‮ ‬ ساعتِ‮ ‬دو که بگذرد ما پولِ‮ ‬دوشب را حساب می‌کنیم‮.

خانمِ‮ ‬یومیکُو‮ ‬ ‮: ‬من فقط این کیف را با خودم آورده بودم‮. ‬چیزی داخلِ‮ ‬اتاق‮ ‬ندارم‮.

کارمندِ‮ ‬هتل‮ ‬ ‮: ‬پس بعد از صبحانه اینجا تشریف بیاورید که من صورتحساب‮ ‬را خدمتتان بدهم.

خانمِ‮ ‬یومیکُو ‮: ‬خیلی متشکّرم که من را راهنمایی کردید‮.

کارمندِ‮ ‬هتل‮ ‬ ‮: ‬امیدوارم که روزِ‮ ‬خوبی داشته باشید‮.

پاسخ پرسش‌ها 編集

تمرین ۱ - سؤال ۱. یک هفته است که دارد باران می‌بارد ۲. عیبی ندارد که کولر را روشن بکنم ۳. برایِ من مهّم نیست که او پولدار است ۴. عجیب است که آنها قبل از ما رسیده بودند ۵. ناراحت شدم که وزنم سه کیلو اضافه شده است ۶. سه سال است که او را ندیده‌ام ۷. چند روز است که او از خانه فرار کرده است. ۸. من خبر نداشتم که دخترش به خارج رفته است.

تمرین ۲ - سؤال ۱. (بیاید) ۲. (ببارد) ۳. (باشد) ۴. (باشد) ۵. (باشد)

تمرین ۳ - سؤال ۱. (برویم) ۲. (بگذارید) ۳. (بِشَوَد) ۴. (زحمت بکشید) ۵. (یاد بگیری) ۶. (موفّق بشوید) ۷. (حرف بزند) ۸. (ببارد) ۹.(بر گردم) ۱۰.(بخوابم) ۱۱. (بِشَوَد) ۱۲. (خرید بکنیم) ۱۳. (انجام بدهم) ۱۴. (ببینیم) ۱۵. (درس بخوانم) ۱۶. (قبول نشوم) ۱۷. (راه بیفتیم) ۱۸. (بگردم)

تمرین ۴ - سؤال ۱. (بپیچید - پیچیدید) ۲. (بنویسم - نوشتم) ۳. (بگذرید - گذشتید) ۴. (بیایند - آمدند) ۵. (تمام بشود- تمام شد)

تمرین ۵ - سؤال ۱. (به ایران آمده‌ام که در دانشگاه درسم را ادامه بدهم) ۲. (به ایران رفته بودم که برایِ مغازه فرش بخرم) ۳. (به شما تلفن کردم که به خانه مان دعوتتان بکنم) ۴. (به کتابفروشی می‌روم که برایِ دوستم کتاب بخرم) ۵. (به پستخانه رفته بودم که یک بسته برایِ مادربزرگَم پست بکنم)

تمرین ۶ - سؤال ۱. (همینکه ما بیرون رفتیم، باران شروع شد) ۲. (بچّه همینکه غذایش را خورد، خوابید) ۳. (همینکه کارم تمام شد، به خانه بر می‌گردم) ۴. (همینکه به ایران رسیدی، به ما تلفن بکن) ۵. (همینکه نتیجه معلوم شد، به شما خبر می‌دهم) ۶. (همینکه فهمیدم اشتباه کردم، از او معذرت خواستم) ۷. (همینکه من را دید، فرار کرد)

تمرین ۷ - سؤال ۱. (تمام شد) ۲. (برگشتم) ۳. (تمام شد) ۴. (شنیدیم) ۵. (برگشتید)

تمرین ۸ - سؤال ۱. (با وجودیکه - باز) ۲. (با اینکه - ولی) ۳. (آنقدر - که) ۴. (آنقدر - که) ۵. (آنقدر - که) ۶. (با اینکه - باز) ۷. (با اینکه - ولی) ۸. (آنقدر - که)

تمرین ۹ - سؤال ۱. (با اینکه) ۲. (همینکه) ۳. (بعد از آنکه) ۴. (برایِ‮ ‬اینکه) ۵. (آنقدر/چنان - که) ۶. (آنقدر/چنان - که)

تمرین ۱۰‬ - سؤال ۱. (بپرسم) ۲. (بخرم) ۳. (تلفن کنم) ۴. (بیاورم) ۵. (بخورم)

تمرین ۱۱‬ - سؤال ۱. (حرف بزنم) ۲. (دروغ بگویم) ۳. (تمام کنم) ۴. (برسیم) ۵. (ببارد) ۶. (برگردم) ۷. (درس بخوانیم) ۸. (درست کنم)

کلمه هایِ‮ ‬تازه 編集

‬پیچیدَن‮ / ‬پیچید‮ / پیچ

گَردیدَن‮ / ‬گَردید‮ / گَرد

‬تَرسیدَن‮ / ‬تَرسید‮ / تَرس

گُذاشتَن / ‬گُذاشت‮ / گُذار

‬گَشتَن‮ / ‬گَشت‮ / گرد

  • اَمر ‬:amr‮ ‬:命令
  • اَمر ‬:amr‮ ‬:事柄、仕事
  • اُمیدوار بودَن‮(‬بِه‮)‬‮‬:om‮ī‬dvār budan‮ ‬:希望(期待)する
  • آنقَدر‮ - ‬کِه:ānqadr-ke‮ ‬:非常に、あまりに~ないので~
  • بَعد اَز آنکِه‬ ‬:baʿd az‭ ‬ānke‮ ‬:~のあとで
  • پیچیدَن‮(‬بِه‮)‬:p‮ī‬ch‮ī‬dan‮ ‬:曲がる
  • تَرسیدَن‮( ‬اَز‮ )‬:tars‮ī‬dan‮ ‬:恐れる、怖がる
  • تَشریف بُردَن‮(‬اَز‮)‬:tashrīf‬ bordan‮ ‬:お帰りになる
  • تَشریف داشتَن‮(‬دَر‮)‬:tashrīf‬ dāshtan‮ ‬:いらっしゃる
  • چِنان - کِه‮‬:chenān-ke‮ ‬:非常に~なので
  • چَهارراه‮‬:chahārrāh‮ ‬:交差点、十字路
  • چِه اَمری دارید؟‬:che‮ ‬amrī ‬dār‮ī‬d ‬:どんな用事ですか?
  • حَرَکَت کَردَن‮(‬بِه‮)‬:harakat kardan‮ ‬:動く、出発する
  • حِساب کَردَن‮(‬با‮)‬:hesāb kardan‮ ‬:計算する、勘定する
  • حوصِلِه داشتَن‬:housele dāshtan‮ ‬:気が進む
  • خِدمَت‬:khedmat‮ ‬:奉仕
  • راهنَمایی کَردَن‮(‬را‮)‬:rāhnamāī kardan‮ ‬:案内する、導く
  • روزِ‮ ‬خوبی داشته باشید‬:r‮ū‬z-e kh‮ū‬b‮ī‬‭ ‬dāshte bāsh‮ī‬d:いい一日を 祈ります
  • سَعی کَردن‮‬:saʿy kardan‬:努力する、やってみる
  • صورَتحِساب:s‮ū‬rathesāb‮ ‬:領収書、勘定書
  • عادَت داشتَن‮(‬بِه‮)‬ ‬:ʿādat dāshtan‮ ‬:慣れる、習慣がある
  • عَجیب‬:ʿaj‮ī‬b‮ ‬:不思議な
  • فَرار کَردَن ‮(‬اَز‮)‬:farār kardan‮ ‬:逃げる
  • فِکر کَردَن‮(‬بِه‮ - ‬درباره‮)‬:fekr kardan‮ ‬:考える、思う
  • فوراً:fouran‮ ‬:ただちに、早く
  • قَرار بودَن‮‬:qarār b‮ū‬dan‮ ‬:の予定である
  • قول دادَن‮(‬بِه‮)‬‬:qoul dādan‮ ‬:値段、価格
  • کِتابفُروشی:ketābfor‮ū‬sh‮ī‬:本屋
  • مُنتَظِر گٌذاشتَن‮(‬را‮)‬ ‬:montazer gozāshtan‬:待たせる
  • گَردیدَن‮(‬‭ ‬را‮ - ‬دَر‮ - ‬دُنبالِ‮)‬‬‬:gard‮ī‬dan‮ ‬:(~になる)、捜す、見て回る、回る
  • گَشتَن‮(‬‭ ‬را‮ - ‬دَر‮ - ‬دُنبالِ‮)‬‬‬:gashtan‮ ‬:(~になる)、捜す、見て回る
  • مُستَقیم‬:mostaq‮ī‬m‮ ‬:まっすぐ
  • مَعذِرَت خواستَن‮( ‬اَز‮ )‬‬:maʿzerat khāstan‮ ‬:詫びる、謝る
  • هَمینکِه:ham‮ī‬nke‮ ‬:するとすぐ、~したとたん