Under construction

ペルシア語

第24課 | 第25課| 第26課 |



(۲۵‬) آموزِشِ زَبانِ فارسی

第25課

使役の言い方 (جُملِه هایِ سَبَبی)

使役の文章は大きく2つのグループに分かれる

1.使役 動詞

使役 動詞の作り方

اندن (āndan) انیدن (ānīdan) を自動詞(場合によっては他動詞) の現在語根に付けて、使役動詞をつくる。

پوشیدَن - پوش (pushīdan:着る)

پوش + اندن =پوشاندَن pushāndan:着せる)

خوابیدَن - خواب (khabīdan:寝る)

خواب + اندن =  خواباندَن (khabāndan:寝かせる)

بَچّه ر بِخوابان.

「子供を寝かせなさい。」

مَن بایَد بِه او بِفَهمانَم.

「彼に理解させなければならない。」

اندن (āndan)انیدن ( ānīdan) になる動詞は全部他動詞です。

2.複合の使役の文章;使役文章接続詞の「کِه ke 」

باعَث شُدَن (bāʿesshodan:(~の)原因となる、おかげで(~する)

مَجبور کَردَن (majbūr kardan:強いる、~させる)

گُذاشتَن (gozāshtan :~させる、~しておく)

اِجازِه دادَن (ejāze dādan:許可する)

وادار کَردَن (vādār kardan:~させる、説得する)

と結びつく。この場合は動詞はいつも仮説法現在形です。

بِگُذار کِه مَن کَمی فِکر بِکُنَم.

「ちょっと考えさせてください。」

پِدَرَم نَگُذاشت کِه دیروز اَز خانِه بیرون بِرَوَم.

「昨日お父さんは私のお出かけを許させなかた。」

اِجازِه بِدَهید مَن حِساب کُنَم.

「私に払わせてください。」

使役形の使い方

1.命令して、強制する。

مادَرَم مَن را مَجبور کَرد کِه دُکتُر بِشَوم.

「お母さんに強いられて、私はお医者になりました。」

2.他の動詞を起こしたり

خواهَرَم بَچّه را خواباند.

「私の姉は子供を寝かせた。」

2.人に動作を許す。自由に動作するままにして止めない。

او خَستِه اَست بِگُذار بِخوابَد.

彼は疲れているので、寝かせてください。 َ این غَذا هَنوز نَپُختِه اَست. بِگُذار هَمینطُور بِپَزَد.

「この料理はまだ出来上がっていない、このままにしておきなさい。」

3.原因や責任とその結果。

دوستَم باعِث شَد کِه مَن این رِشتِه را اِنتِخاب بِکُنَم.

「私がこの専攻を選んだのは、友達のお陰でした。」 (私がこの専攻を選んだ原因は友達でした。)

صِدایِ تِلِویزیون بیدارَم کَرد.

「テレビの音で起こしました。」

受け身

مَجبور شُدَم پول قَرض بُکُنَم.

「私はお金を借りることを余儀なくされた。やむなくお金を借りた。」

نَگُذاشتَند اَز داخِلِ موزِه عَکس بِگیریم.

「博物館の中で写真を撮ることは許されなかった。」

ある動詞は自動詞としても他動詞としても用いられます。たとえばヤشِکَستَن (shekastan:壊す、割る)、ریختَن (rオkhtan:注ぐ)、بَستَن (bastan:締める)

عَلی دَر را بَست. 「アリーはドアを閉めた。」

دَر بَست 「ドアが閉めた。」

تا (tā)の用法

1.まで(場所)

راهنَمای شِرکَت مَن را تا فرودگاه رِساند.

「会社のガイドは空港まで私を連れて行ってくれた。」

2.するまで、するかぎり、するまでには(時間)

تا مهمانها بِه خانِه بِرِسَند مَن اُتاق را جَمع می کُنَم.

「お客さんが着くまでには私部屋を片付けます。」

3.物を数える(口語では人も)

سِه تا صَندَلی آنجا هَست.

「三脚の椅子があちらにあります。」

4.بَرایِ اینکِه، بِخاطِرِ اینکِه، کِه(するために)

سَعی می کُنَم تا یِک کارِ جَدید پیدا بِکُنَم.

「あたらしい仕事を見つけるために頑張ります。」

5.ないとاَگَر

تا تَکلیفَت را نَنِویسی تُو را بیرون نِمی بَرَم.

(اَگَر تَکلیفَت را نَنِویسی تُو را بیرون نِمی بَرَم.)

「宿題をかかないとあなたをお出かけに連れて行ってあげない。」

6.するやいなや همینکِه

دُختَرَم تا بِه خانِه می رِسَد تَکلیفهایش را اَنجام می دَهَد.

دُختَرَم (همینکه) بِه خانِه می رِسَد تَکلیفهایش را اَنجام می دَهَد.

「娘は家に着くやいなや宿題をします。」

7.比較級 の文章では اَز の代わりに

اِمروز اَنجام بِدهیم بهتر است تا فردا.

「今日すれば、明日よりいいです。」

نِمونِهٔ‮ ‬جملِه

編集

رئیسم من را مجبور می‌کرد که روزی ده ساعت کار بکنم‮.

私の社長は私に一日10時間働かせた。

همکارم همیشه همه را می خندانْد‮.

私の同僚はいつもみんなを笑わせた。

‬دخترم صبحها خودش بیدار می‌شود ولی پسرم را باید من بیدار بکنم‮.

娘は毎朝自分で起きるが、息子は私が起こさなければならない。

من بیشتر دوست دارم در خانه استراحت بکنم تا به مهمانی بروم‮.

私は家で休むのはパーティーに行くより好きです。

تا او را در خیابان دیدم ماشین را نگه داشتم‮.

彼を通りで見た途端、車を止めた。

تا تمرین نکنی یاد نمی‌گیری‮.

練習しなければ、覚えない。


تمرین‮ ‬۱

編集

مثال‮: ‬من بچّه را حاضر کردم‮.

‮(‬بچّه‮) ‬حاضر شد‮.

‮۱. ‬مادر هر روز مینا را بیدار می‌کند‮.

هر روز‮ (———————————) ‬ساعتِ‮ ‬هفت بیدار می‌شود‮.

‮۲. ‬تو من را خیلی ناراحت کردی‮.

(———————————) ‬خیلی ناراحت شدم‮.

‮۳. ‬شما ما را خوشحال کردید‮.

‮(———————————) ‬خوشحال شدیم‮.

‮۴. آقایِ‮ سینایی من و مینو را جلویِ‮ ‬کتابفروشی پیاده کرد.

‮(———————————) ‬جلویِ‮ ‬کتابفروشی پیاده شدیم.

‮۵. ‬آنها را من جلویِ‮ ‬دانشگاه سوارِ‮ ‬ماشینم کردم.

(———————————) ‬جلویِ‮ ‬دانشگاه سوارِ‮ ‬ماشینم شدند.

تمرین‮ ‬۲

編集

مثال‮: ‬خوردن‮ - ‬خور

خور‮+ ‬اندن‮ \ ‬انیدن‮= ‬خوراندن‮ \ ‬خورانیدن

‮۱. ‬رسیدن‮ - ‬رس - رس‮ + ‬اندن‮ \ ‬انیدن‮= ‮۲. ‬خوابیدن‮ - ‬خواب - خواب‮ + ‬اندن‮ \ ‬انیدن‮= ‮۳. ‬خندیدن‮ - ‬خند - خند‮ + ‬اندن‮ \ ‬انیدن‮=‬‮

‮۴. ‬ترسیدن‮ - ‬ترس - ترس‮ +‬‭ ‬اندن‮ \ ‬انیدن‮= ‮۵. ‬چسبیدن‮ - ‬چسب - چسب‮ + ‬اندن‮ \ ‬انیدن‮= ‮۶. ‬فهمید‮ - ‬فهم - فهم‮ + ‬اندن‮ \ ‬انیدن‮= ‮۷. ‬گردیدن‮ - ‬گرد - گرد‮ + ‬اندن‮ \ ‬انیدن‮= ‮۸. ‬بر گشتن‮ - ‬بر گرد - بر گرد‮ + ‬اندن‮ \ ‬انیدن‮= ‮۹. ‬شناختن‮ - ‬شناس - شناس‮ + ‬اندن‮ \ ‬انیدن‮= ‮۰۱. ‬سوختن‮ - ‬سوز - سوز‮ + ‬اندن‮ \ ‬انیدن‮=

تمرین‮ ‬۳

編集

مثال‮: ‬بچّه ساعتِ‮ ‬یک به خانه برگشت‮. ‬ مادرم بچّه را ساعتِ‮ ‬یک به خانه‮ (‬بر گردانْد‮). ‬

‮۱. ‬همه خندیدند‮. ‬

مینا همه را‮ (———————————). ‬

‮۲. ‬همه ترسیدند‮. ‬

تو همه را‮ (———————————). ‬

‮۳. ‬بچّه خودش خوابید‮. ‬

مادر بچّه را‮ (———————————). ‬

‮۴. ‬ما به خانه مان ساعتِ‮ ‬یک رسیدیم‮. ‬

آنها ما را به خانه مان ساعتِ‮ ‬یک‮ (———————————). ‬

‮۵. ‬برنج به لباست چسبیده است‮. ‬

او این عکس را بالایِ‮ ‬صفحه‮ (———————————) ‬است‮. ‬

‮۶. ‬غذا سوخت‮. ‬

دخترم امروز باز‮ ‬غذا را‮ (———————————). ‬

‮۷. ‬او باید بفهمد که دیگر بچّه نیست‮.

من باید به او‮ (———————————) ‬که دیگر بچّه نیست‮. ‬

تمرین‮ ‬۴

編集

مثال‮: ‬مینو اتاقش را تمیز کرد‮.

من مینو را مجبور کردم که اتاقش را‮ (‬تمیز بکند‮). ‬

‮۱. ‬من دروغ‮ ‬گفتم‮.

رئیسم من را وادار کرد که‮ (———————————). ‬

‮۲. ‬شاگردان مدرسه را تمیز کردند‮. ‬

معلّمان شاگردان را وادار کردند که مدرسه را‮ (———————————).

‮۳. ‬من در آن شرکت کار پیدا کردم‮.

آقایِ‮ تهرانی باعث شد که من در آن شرکت‮ (———————————).

‮۴. ‬من همیشه تا نصفِ‮ ‬شب درس می‌خواندم‮.

مادرم من را مجبور می‌کرد که تا نصفِ‮ ‬شب‮ (———————————).

‮۵. ‬من خوشبخت شدم‮.

شما باعث شدید که من‮ (———————————).

‮۶. ‬من با آنها نرفتم و در خانه ماندم‮.

برادرم من را وادار کرد که در خانه‮ (———————————). ‬

تمرین‮ ‬۵

編集

مثال‮: ‬بگذارید که من لباسها را‮ (‬بشویم‮). ‬ ‮<‬‭ ‬شستن‮ >

‮۱. ‬اجازه می‌دهید که من به شما‮ (———————————)‬؟ ‮< ‬کمک کردن‮ >

‮۲. ‬بگذارید که من پولِ‮ ‬غذا را‮ (———————————). ‬ ‮< ‬حساب کردن‮ >‮

‮۳. ‬بگذارید که من‮ (———————————). ‬ ‮< ‬توضیح دادن‮ >

‮۴. ‬مادرم هرگز نمی‌گذارد که تنهایی به مسافرت‮ (———————————). ‬ ‮< ‬رفتن‮ ‮ >

‮۵. ‬مادرم‮ ‬اجازه نمی‌دهد که من این برنامهٔ‮ ‬تلویزیون را‮ (———————————). ‮< ‬نگاه کردن‮ >

تمرین‮ ۶

編集

مثال‮: ‬آقایِ‮ هَریس خودش به هتل آمد‮. ‬ ‮< ‬آوردن‮ >

من آقایِ‮ هَریس را به هتل‮ (‬آوردم‮).

‮۱. ‬آقایِ‮ هَریس خودش به اینجا آمد‮. ‬ ‮< ‬آوردن‮ >

راهنمایِ‮ ‬شرکت آقایِ‮ هَریس را به اینجا‮ (———————————).

‮۲. ‬دخترم به سینما رفته است‮. ‬ ‮< ‬بردن‮ >‬

مادرم دخترم را به سینما‮ (———————————). ‬

‮۳. ‬من خودم انگلیسی را یاد گرفتم‮. ‬ ‮< ‬یاد دادن‮ >‬

یک معلّمِ‮ ‬خصوصی‮ ‬، ‮ ‬به اسمِ‮ ‬آقایِ‮ هَریس، ‮ ‬انگلیسی را به من‮ ‬(———————————). ‬

‮۴. ‬من افتادم‮. ‬ ‮< ‬انداختن‮ >‬

او من را‮ (———————————). ‬ ‮۵. ‬من به مأموریت می‌روم‮. ‬ ‮< ‬فرستادن‮ >‬

آنها من را به مأموریت‮ (———————————). ‬

۶. ‮ ‬ما یکساعت جلویِ‮ ‬هتل منتظرِ‮ ‬او شدیم‮. ‬ ‮< ‬منتظر گذاشتن‮ >‬

او ما را یکساعت جلویِ‮ ‬هتل‮ (———————————). ‬

‮۷. ‬چقدر اتاقت تغییر کرده است‮!‬ ‮< ‬تغییر دادن‮ >‬

برایِ‮ ‬اینکه من جایِ‮ ‬میزم را‮ (———————————). ‬

‮۸. ‬ما کم‌کم‮ ‬داریم از خانه بیرون می‌رویم‮. ‬ ‮< ‬بیرون بردن‮ >

من بچّه را‮ (———————————) ‬و در پارک می‌گردانم‮. ‬

تمرین‮ ‬۷

編集

مثال‮: ‬به شما تلفن کردم تا نوروز را‮ (‬تبریک بگویم‮). ‬ ‮< ‬تبریک گفتن‮ >

(‬به شما تلفن کردم که‮ \ ‬برایِ‮ ‬اینکه‮ \ ‬بخاطرِ‮ ‬اینکه نوروز را تبریک بگویم‮.)

‮۱. ‬بیا تا من تو را به آقایِ‮ ‬سوزوکی‮ (———————————). ‬ ‮< ‬معرفی کردن‮ >‬

‮۲. ‬شنبه بعدازظهر به منزلِ‮ ‬ما بیا تا با هم‮ (———————————).< ‬درس خواندن‮ >‬

‮۳. ‬باید استراحت بکنی تا حالَت‮ (———————————). ‬ ‮< ‬خوب شدن‮ >‬

‮۴. ‬من دارم بیرون می‌روم‮. ‬اگر چیزی می‌خواهی بگو تا من برایت‮ ‬‮(———————————). ‬ ‮< ‬خریدن‮ >‬

‮۵. ‬لطفاً‮ ‬کمی صبر کنید تا بقیهٔ‮ ‬دانشجویان هم‮ (———————————). ‬ ‮< ‬آمدن‮ >‬

‮۶. ‬صبر کنید تا بقیهٔ ‬پولتان را به شما‮ (———————————). ‬ ‮< ‬دادن‮ >‬

تمرین‮ ‬۸

編集

مثال‮: ‬تا‮ ‬تمرین نکنی خوب یاد نمی‌گیری‮. ‬

باید‮ (‬تمرین بکنی‮) ‬وگرنه خوب یاد نمی‌گیری‮. ‬

‮۱. ‬تا نتیجهٔ‮ ‬امتحان را خودم نبینم باور نمی‌کنم‮.

باید نتیجهٔ‮ ‬امتحان را خودم‮ (———————————) ‬وگرنه باور نمی‌کنم‮.

‮۲. ‬تا کار پیدا نکنم ازدواج نمی‌کنم‮.

باید کار‮ (———————————) ‬وگرنه ازدواج نمی‌کنم‮.

‮۳. ‬تا‮ ‬غذایت را تمام نکنی به تو شیرینی نمی‌دهم‮.

باید‮ ‬غذایت را‮ (———————————) ‬وگرنه به تو شیرینی نمی‌دهم‮.

‮۴. ‬تا از من معذرت نخواهد او را نمی‌بخشم‮.

باید از من‮ (———————————) ‬وگرنه او را نمی‌بخشم‮.

‮۵. ‬تا زحمت نکشی موفّق نمی‌شوی‮.

باید‮ (———————————) ‬وگرنه موفّق نمی‌شوی‮.

‮۶. ‬تا راستش را به من نگویی نمی‌گذارم بیرون بروی‮.

باید راستش را به من‮ (———————————) ‬وگرنه نمی‌گذارم بیرون بروی‮. ‬

گفتگو

編集

یومیکُو‮:‬ سلام، ‬من دوستِ‮ ‬شادی خانم هستم‮. ‬شادی خانم من را به این کتابفروشی‮ ‬معرفی کرده است‮.

پدرِ مینو‮:‬ ‭ ‬سلام، ‬خیلی خوش آمدید‮. ‬من تا شما را دیدم شناختم چون در منزلِ‮ ‬دخترم عکس شما را دیده بودم‮.

یومیکُو‮:‬ ‮ ‬ببخشید‮. ‬امروز من آمده‌ام تا چند تا کتابِ‮ ‬رمانِ‮ ‬ایرانی بخرم‮.

پدرِ مینو‮:‬ ‭ ‬تشریف بیاورید تا من به شما نشان بدهم‮.

یومیکُو‮:‬ لطفاً‮ ‬خودتان چند تا رمانِ‮ ‬خوب را به من معرفی کنید‮.

پدرِ مینو‮:‬ شما چطور رمانی را دوست دارید؟

یومیکُو‮:‬‭ ‬ من به رمانهایِ‮ ‬جدید علاقه دارم‮.

پدرِمینو‮:‬ این رمان داستانهایِ‮ ‬کوتاه و جالبی دارد‮. ‬این کتاب باعث می‌شود که‮ ‬فرهنگِ‮ ‬مردمِ‮ ‬ایران را بهتر بفهمید‮. ‬این هم کتابِ‮ ‬بامزه‌ای است‮. فکر می‌کنم که داستانهایِ‮ ‬این کتاب خیلی شما را بخنداند‮. این دو کتاب هر دو جدید هستند‮.

یومیکُو‮:‬ این کتاب چطور است؟

پدرِ مینو‮:‬‭ ‬ ‮ ‬داستانِ‮ ‬این کتاب خیلی دراز و بی مزّه است. آن دو کتاب بهتر هستند تا‮ این‮.

یومیکُو‮:‬ پس هر دویشان را می‌خرم‮. ‬قیمتِ‮ ‬این کتابها چقدر است؟

پدرِ مینو‮:‬‭ ‬ ‮ ‬بفرمائید، ‬مهمانِ‮ ‬من باشید‮.

یومیکُو‮:‬ ‭ ‬متشکّرم، ‬ولی تا پولِ‮ ‬آنها را ندهم، ‬کتابها را نمی‌برم‮.

پدرِ مینو‮:‬ ‮ ‬باشد، ‬هر طور که راحت هستید‮. ‬قیمتِ‮ ‬کتاب پشتِ‮ ‬جلد نوشته شده ‬است‮.

پاسخ پرسش‌ها

編集

تمرین ۱ - سؤال ۱. (مینا) ۲. (من) ۳. (ما) ۴. (من و مینو) ۵. (آنها)

تمرین ۱ - سؤال ۱. (رساندن) ۲. (خواباندن) ۳. (خنداندن) ۴. (ترساندن) ۵. (چسباندن) ۶. (فهماندن) ۷. (گرداندن)۸. (برگرداندن) ۹. شناساندن

تمرین ۳ - سؤال ۱. (خنداند) ۲. (ترساندی) ۳. (خواباند) ۴. (رساند) ۵. (چسباند) ۶. (سوزاند) ۷.(بفهمانیم)

تمرین ۴ - سؤال ۱. (دروغ بگویم) ۲. (تمیز بکنند) ۳. (پیدا بکنم) ۴. (درس بخوانم) ۵. (بشوم) ۶. (بمانم)

تمرین ۵ - سؤال ۱. (کمک بکنم) ۲. (حساب بکنم) ۳. (توضیح بدهم) ۴. (برویم) ۵. (نگاه بکنم)

تمرین ۶ - سؤال ۱. (آورد) ۲. (برده است) ۳. (یاد داد) ۴. (انداخت) ۵. (می‌فرستند) ۶. (منتظر گذاشت) ۷. (تغییر داده‌ام) ۸. (بیرون می‌برم)

تمرین ۷ - سؤال ۱. (معرفی بکنم) ۲. (درس بخوانیم) ۳. (خوب بشود) ۴. (بخرم) ۵. (بیایند) ۶. (بدهم)

تمرین ۸ - سؤال ۱. (ببینم) ۲. (پیدا بکنم) ۳. (تمام بکنم) ۴. (معذرت بخواهی) ۵. (زحمت بکشی) ۶. (بگویی) ‬‬

کلمه هایِ‮ ‬تازه

編集

‬خَندیدَن‮ / ‬خَندید‮ / ‬ خَند

‬خَنداندَن‮ / ‬خَندانْد ‮ / خَندان‬

‬چَسبیدَن‮ / ‬چَسبید‮ ‮ / چَسب‬

چَسباندَن‮ / ‬چَسبانْد‮ / چَسبان‬

بَر گَرداندَن‮ / ‬بَر گَردانْد‮ / بَر گَردان

شِناساندَن‮ / ‬شِناسانْد‮ / شِناسان

‮اَنداختَن‮ / ‬اَنداخت‮ / اَنداز

تَرساندَن‮ / ‬تَرسانْد‮ / تَرسان

‬خواباندَن‮ / ‬خوابانْد‮ / خوابان

‬فَهماندَن‮ / ‬فَهمانْد‮ / فَهمان

‬سوختَن‮ ‬سوخت‮ / سوز

سوزاندَن‮ / ‬سوزانْد / سوزان


  • اَنداختَن‮(‬را‮)‬‮‬:andākhtan‮ ‬:落とす、投げる、転ばせる
  • باعِث شُدَن‬:bāes shodan‮ ‬:~の)原因となる、おかげで(~する)
  • باوَر کَردَن‮( ‬را‮ )‬‬:bāvar kardan‮ ‬:を 信じる
  • بَرگَرداندَن‮(‬را‮)‬:bar-gardāndan‮ ‬:返す、送り返す、戻す
  • پُشتِ ‬:posht-e‮ ‬:~の)後ろ、裏、背中、押さえ
  • پیادِه کَردَن‮(‬اَز‮)‬:piyāde kardan‮ ‬:降ろす
  • تا‬:tā:する限り、するまでに、するや否や、するまでは、するために、よりも、しないなら
  • تَحصیل ‬:tahs‮ī‬l‬:学習、教育
  • تَحصیل کَردَن‮( ‬دَر‮ )‬:tahs‮ī‬l kardan‮ ‬:学習する、教育する
  • ترساندَن‮(‬اَز‮)‬:tarsāndan‮ ‬:怖がらせる
  • تَغییر کَردَن‮‬:taghy‮ī‬r kardan‮ ‬:変わる、変化する
  • جَدید ‬:jad‮ī‬d‮ ‬:新しい
  • جَمع کَردَن‮(‬را‮)‬:jamʿ‭ ‬kardan‮ ‬:集める、片付ける、足し算する
  • چَسباندَن‮(‬بِه‮ - ‬را‮)‬:chasbāndan‮ ‬:貼る
  • چَسبیدَن‮( ‬بِه‮ )‬:chasb‮ī‬dan‮ ‬:くっつく
  • خَندانَدن‮( ‬را‮ )‬:khandāndan‮ ‬:笑わせる
  • خَندیدَن‮(‬بِه‮)‬‬:khand‮ī‬dan‮ ‬:笑う
  • خواباندَن‮(‬را‮)‬‬:khābāndan‮ ‬:寝かせる
  • دِراز:derāz‮ ‬:長い
  • سوختَن‬:s‮ū‬khtan‮ ‬:燃える、焼ける、焦げる、深く悲しむ
  • سوزاندَن‮( ‬را‮ )‬ ‬:s‮ū‬zāndan‮ ‬:燃やす、焼く、悩みます
  • شِناساندَن‮( ‬بِه‮ - ‬را‮ )‬:shenāsāndan‮ ‬:知らせる
  • فَرهَنگ:farhang‮ ‬:文化、知識、事典
  • فَهماندَن‮(‬بِه‮ - ‬را‮)‬:fahmāndan‮ ‬:理解させる
  • کوتاه:k‮ū‬tāh‬:短い
  • مُتَأسّفانِه ‬:motaassefāne‮ ‬:あいにく、残念ながら
  • مَجبور کَردَن‮‬:majb‮ū‬r kardan‮ ‬:反対する
  • مُعَرّفی کَردَن‮(‬را‮ - ‬بِه‮)‬‬:moʿarrefī kardan‮ ‬:紹介する
  • مُنتَظِر گٌذاشتَن‮(‬را‮)‬ ‬:montazer gozāshtan‬:待たせる
  • مِهمانِ‮ ‬مَن باشید ‬:mehmān-e mān bāsh‮ī‬d‮ ‬:私に払わせて下さい
  • هَر طور کِه راحَتید:har tour ke rāhat‭-‬‮ī‬d‮ ‬:楽な方法で
  • وادار کَردَن‮(‬را‮ - ‬بِه‮)‬ ‬:vādār kardan‮ ‬:~させる、説得する
  • یاد دادَن‮(‬را‮ - ‬بِه‮)‬‮‬:yād dādan‮ ‬:教える